کد مطلب:1757 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:488

مقاله ثانیه(مقصد پنجم)
مقصد پنجم در بعض آداب استقبال است و در آن دو فصل است

فصل اوّل در سرّ جملی استقبال است

بدان كه ظاهر استقبال متقوّم از دو امر است:

یكی، مقدّمی. و آن صرف وجه ظاهر است از جمیع جهات متشتّته.

و دیگر، نَفْسی. و آن استقبال به وجه است به كعبه كه امّ القری و مركز بسط ارض است.

و این صورت را باطن را سرّی بلكه اسراری است. و صاحبان اسرار غیبیّه باطن روح را از جهات متشتّته كثرات غیب و شهادت منصرف كنند، و وجهه سرّ روح را احدیّ التّعلّق كنند و جمیع كثرات را فانی در سرّ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 116

احدیّت جمع نمایند. و این سرّ روحی در قلب كه تنزّل كرد، حق به ظهور اسم اعظم، كه مقام جمع اسمائی است، در قلب ظهور كند و كثرات اسمائی در اسم اعظم فانی و مضمحلّ گردد، و وجهه قلب در این مقام به حضرت اسم اعظم شود؛ و از باطن قلب كه به ظاهر ملك ظهور نمود، نقشه افناء غیرْ انصراف از غرب و شرق عالم ملك است، و نقشه توجّه به حضرت جمعْ توجّه به مركز بسط ارض- كه ید اللَّه است در ارض- می باشد.

و اما برای سالك الی اللَّه، كه از ظاهر به باطن سیر می كند و از علن به سرّ ترقّی می نماید، باید این توجّه صوری را به مركز بركات ارضیّه، و ترك جهات متشتّته متفرّقه را وسیله حالات قلبیّه قرار دهد و به صورت بی معنی قناعت نكند؛ ودل را، كه مركز توجّه حضرت حقّ است، از جهات متشتّته متفرقه، كه بتهای حقیقی است، منصرف كرده متوجّه قبله حقیقت، كه اصل اصول بركات سموات و ارض است، نماید؛ و راه و رسم غیر و غیریّت را از بین بردارد تا به سرّ وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْض "183" تا اندازه ای برسد؛ و از تجلیات و بوارق عالم غیب اسمائی در قلبش نمونه ای حاصل آید و جهات متشتّته و كثرات متفرّقه با بارقه الهیّه سوخته شود، و حق تعالی از او دستگیری فرماید؛ و از باطن قلب بتهای اصغر و اعظم به دست ولایت مآبی ریخته شود. و این داستان پایان ندارد، بگذارم و بگذرم.

فصل دوم در بعضی از آداب قلبیه استقبال است

بدان ای سالك الی اللَّه كه چون وجه ظاهرت را از جهات متشتّته عالم طبیعت منصرف كردی و به نقطه واحده متوجّه نمودی، ادّعای دو فطرت از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 117

فطرتهای الهیّه را، كه به ید غیب در خمیره ذات تو پنهان است و حق تعالی با دست جلال و جمالْ طینت تو را بدان مخمّر فرموده، نمودی؛ و این دو حالت فطری را به صورت ظاهر دنیائی ظاهر و مشهود كردی، و برای محتجب نبودن از نور آن دو فطرت الهّیه اقامه بیّنه نمودی به صَرف ظاهر از غیر و توجّه به قبله كه محلّ ظهور ید اللَّه و قدرت اللَّه می باشد. و آن دو فطرت الهیّه یكی تنفّر از نقص و ناقص است؛ و دوم عشق به كمال و كامل است. و این دو، كه یكی اصلی ذاتی و دیگری تبعی ظلّی است، از فطرتهایی است كه تمام عائله بشری بدون استثنای احدی بدان مخمّرند؛ و در جمیع سلسله بشر، با اختلاف عقاید و اخلاق و طبایع و امزجه و امكنه و عادات در بدوی و حضری و وحشی و متمدّن و عالم و جاهل و الهی و طبیعی، این دو فطرت مخمّر است؛ گرچه خود آنها از آن محجوب باشند و در تشخیص كمال و نقص و كامل و ناقص مختلف باشند. آن وحشی خونخوار آدم كش كمال را به آن داند كه غلبه پیدا كند به جان و عرض مردم؛ و خونخواری و آدم كشی را كمال تشخیص داده و بدان صرف عمر كند. و آن دنیا طلب جاه و مال خواه كمال را به مال و جاه داند و عشق به آن دارد. بالجمله، صاحب هر مقصدی مقصد خویش را كمال و صاحب آن مقصد را كامل داند، و عشق به آن دارد و از غیر آن متنفر است. انبیاء علیهم السلام و علماء باللَّه و اصحاب معرفت آمدند تا مردم را از احتجاب بیرون آورند و نور فطرت آنها را از ظلمات جهل خلاصی دهند و به آنها كامل و كمال را بفهمانند. و پس از تشخیص كمال و كامل، توجّه به آن و ترك غیر محتاج به دعوت نیست، بلكه نور فطرت خود بزرگترین راهنماهای الهی است كه در تمام سلسله بشر موجود است.

در این معجون الهی یعنی نماز، كه معراج قرب الهی است، استقبال به قبله و توجّه به نقطه مركزیّه و دست كشیدن و رو برگرداندن از جهات متفرّقه، دعوی بیدار شدن فطرت است و خارج شدن نور فطرت از احتجابات است؛ و این برای كمّل و اصحاب معرفت حقیقت دارد. و برای ما، اصحاب حجاب، ادبش آنست كه به دل بفهمانیم كه در جمیع دار تحقّق كمال و كاملی

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 118

نیست جز ذات مقدّس كامل علی الاطلاق كه آن ذات مقدّس كمالی است بی نقص، و جمالی است بی عیب، و فعلیّتی است بی شوب، قوّه و خیریّتی است بی اختلاط به شرّیّت، و نوری است بی شوب ظلمت. و در تمام دار تحقّق هر چه كمال و جمال و خیر و عزّت و عظمت و نوریّت و فعلیّت و سعادت یافت شود، از نور جمال آن ذات مقدّس است؛ و احدی را در كمال ذاتی با آن ذات مقدّس شركت نیست؛ و موجودی را جمال و كمال و نور و بهاء نیست جز به جمال و كمال و نور و بهای آن ذات مقدّس. بالجمله، جلوه نور جمال مقدّس او عالم را نورانی فرموده و حیات و علم و قدرت بخشوده، و الّا همه دار تحقق در ظلمت عدم و كُمون نیستی و بطون بطلان بودند؛ بلكه كسی كه به نور معرفت دلش روشن باشد، جز نور جمال جمیل همه چیز را باطل و ناچیز و معدوم داند ازلًا و ابداً. در حدیث است كه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله چون این شعر لبید را استماع فرمود كه

أَلا كُلُّ شَی ءٍ ما خَلَا اللَّهَ باطِلٌ وَ كُلُّ نَعیمٍ لا مَحالَةَ زائِلٌ "184"

فرمود: "این شعر راست ترین شعرها است كه عرب گفته." "185"

و چون به قلب خود فهماندی بطلان همه دار تحقّق و كمال ذات مقدس را، در توجّه قلب به قبله حقیقی و عشق به جمال جمیل علی الاطلاق و تنفّر از جمیع دار تحقّق جز جلوه ذات مقدّس محتاج به اعمال رویّه نیست، بلكه خود فطرة اللَّه انسان را دعوت جبلّی فطری به آن می نماید و وَجّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْض "186" لسان ذات و قلب و حال انسان شود؛ و انّی لا احِبُّ الْآفِلین "187"

لسان فطری انسان گردد.

پس ای فقیر، بدان كه عالم به وجهه سوائیّت زائل و داثر و فانی و باطل

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 119

است؛ هیچ یك از موجودات را از خود چیزی نیست و در ذات خود جمال و بهائی و نور و سنائی نمی باشد، و جمال و بهاء منحصر به ذات حق است. و آن ذات مقدّس چنانچه متفرّد در الوهیّت و وجوب وجود است، متفرّد به جمال و بهاء و كمال، بلكه متفرّد به وجود است؛ و در ناصیه دیگران ذلّ عدم ذاتی و بطلان ثبت است. پس، دل را كه مركز نور فطرت اللَّه است، از جهات متشتّته اباطیل و اعدام و نواقص منصرف كن و به مركز جمال و كمال متوجّه نما؛ و در ضمیر صافی خود لسان فطرتت این باشد كه عارف شیراز می فرماید:

"در ضمیر ما نمی گنجد به غیر از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس"

وصل: عن الصادق علیه السّلام: اذا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ، فَآیِسْ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فیها وَ الخَلْقِ وَ ما هُمْ فیهِ؛ وَ اسْتَفْرِغْ قَلْبَكَ عَنْ كُلّ شاغِلٍ یَشْغَلُكَ عَنِ اللَّه تعالی ؛ وَ عایِنْ بِسِرِّكَ عَظَمَةَ اللَّه تعالی ؛ وَ اذْكُرْ وُقُوفَكَ بَیْنَ یَدَیْهِ یَوْمَ "تَبْلوُ كُلُّ نَفْسٍ ما اسْلَفَتْ وَ رّدوا الَی اللَّه مَوْلیهُمُ الْحَقَّ." و قِفْ عَلی قَدَمِ الْخَوْفِ وَ الرَّجاء. "188"

و این دستور شریف دستوری است برای امثال ما محجوبین كه نمی توانیم حالات قلبیّه خود را دائماً حفظ كنیم و جمع بین وحدت و كثرت و توجّه به حقّ و خلق نماییم. پس، در این صورت هنگام توجه به حق و استقبال قبله، از دنیا و آنچه در او است باید مأیوس گردیم، و از خلق و شئون آنها طمع خود را ببریم، و مشاغل قلبیّه و شواغل روحیّه را از جان و دل بیرون كنیم، تا آن كه لایق حضور حضرت گردیم و جلوه ای از جلوه های عظمت در سرّ روح ما تجلّی كند. و چون نور عظمت را به مقدار استعداد خود دریافتیم، متذكّر شویم رجوع خود را به حق و وقوف خویش را در محضر مقدّسش در روزی كه "ظاهر شود اعمال هر كس در نزدش و به مولای خود كه حق است همه رجوع

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 120

كنند" "189" و خط بطلان بر همه هواهای نفسانیّه و معبودهای باطله كشند.

پس، در محضر چنین عظیم الشأنی كه تمام دار تحقّق جلوه ای از جلوات فعل او است چون تو و من مسكینی باید به قدم خوف و رجاء تردّد كنیم و بایستیم. چون ضعف و فتور و بیچارگی و فقر و ذلت خود و عظمت و حشمت و جلال و كبریای ذات مقدس را دیدیم، از خطر مقام در خوف و خشیت باشیم؛ و چون رحمت و عطوفت و الطاف غیر متناهیه و كرامات بی پایان را دریافتیم، امیدوار گردیم.